آنچه او ریخت به پیمانه ی ما، نوشیدیم


که رسانم عطش خویش به ناب دهنت
لطفها می کنی ار بار دهی بار دگر
زمهریری برسد گرمی خورشید تنت
زمهریری برسد گرمی خورشید تنت
فرج از چاه زنخدان تو ای گل مرساد
نه هم از سلسله شیب و فراز بدنت غرق در وحدتم از کثرت آنچ از بر و دوش
نه هم از سلسله شیب و فراز بدنت غرق در وحدتم از کثرت آنچ از بر و دوش
غرقه ی بحر نگاهم که چه سازد سخنت
باز یابم که مرا جز تو اثر نیست که نیست
گم شدم در شکن زلف شکن در شکنت
(صفایی)
گم شدم در شکن زلف شکن در شکنت
(صفایی)
